دلم می خواست دلــــدارم ببینـــــم ، نشد جــز آه سوزان چاره کار
دلم می خواست از شهد لبانــــش ، بچینم بوسه امــــا رفت دلدار
دلم می خواست در اوج خیالــــم، در آغوش محبت جـــــــای گیرم
ولی افسوس دیــــدم در نگاهش، همان سردی که هردم داده آزار
دلم می خواست دریــــای دل من ، کنـــــار ساحلـــــش آرام گیـــرد
درآن طوفان ز ساحــل من ندیدم، بجز آن صخره های سخت دیوار
دلم می خواست از گرمــــای عشقش، تــن سردم بسان تیر گردد
زمستـــان گشت و خورشیـــدی نتابید،چه طولانیست یلدای شب تار
دلم می خواست چونـــان یک پرستو ، به اوج آسمانش پــر گشایم
گرفتــــش بـــال پــــروازم کــه شاید ،فراقش جان بگیرد ازمن زار
دلم می خواست در عمــــق وجودش ، به مرواریــد زیبا دست یابم
ولــــی دزدان دریایــــی ربـــــــودنــــد، دل دلداده مـــا را به یک بار
دلم می خواست از �عبدی� بپرسم ، چرا با آه می گویی سخن را
نگـــاهی کـــرد و بـــا آهی دگر گفت ، غم هجران یارم کرده بیمار
13421 بازدید
1 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
9 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian